زنی، که دست بچشو گرفته، آدرسو به راننده میده و میگه: من اهل محلاتم، هیچ جا رو بلد نیستم. منو به این آدرس ببر.
ماشینا با سرعت از هم سبقت میگیرن. به این فکر میکنه که دو سال با همهی سختیهاش گذشت و دو سال دیگه با همهی سختیهاش انتظارش را میکشه !
یه نگاه به چشای دختر کوچیکش میندازه. دخترم بزرگ شده، قد کشیده، دو سال از اون قضیه گذشته. همش از اونجایی شروع شد که خوردی زمین ...
بعد نگاهشو از دختر برمیداره؛ نه نمیتونم ! آخه منم مادرم، دوستش دارم ...اینکه دو هفته یه بار مجبور میشم دست دخترم رو بگیرم و بیام تهران به خدا برام سخته، ولی وقتی امید رو توی چشای دخترم میبینم سختیها برام آسون میشه. منم مادرم، دوستش دارم ...
منم دلم میخواد، دخترم مثل همه دخترای دیگه بدوء، بازی کنه، وقتی بزرگ شد عصای دستم باشه. عیب نداره خدا درد داده درمون هم میده ولی خلق خدا چرا اینقدر نامرده.
بی انصاف، دو میلیون و هفتصد هزار تومن ازم خواستی، زندگیمو فروختم و بهت دادم !!؟ بعد از دو سال دخترم هنوز داره با عصا راه میره.
خداییش این چهجور قانونیه که دکتر اینقدر ازم پول بگیره (بیمارستان که جای خود) بعد که به دکتر میگم فاکتور بده، تا حداقل برم از بیمه پولشو بگیرم، بهم فاکتور نمیده !!؟
صدای من از ته دلم به کجا میرسه؟ اما میدونم اگه یه روز وزیر بهداشت رو ببینم حتماً بهش میگم، زندگیمو فروختم !! تا بچم رو پاهای خودش وایسه.
عیبی نداره من کمرم خم بشه ولی آرزوم، تمام وجودم، روی پاش وایسه، از عصا کمک نگیره.
صدای راننده اون رو از این فکرها بیرون میاره،" خانم آدرس همین جاست، مطب دکتر ..."
پیاده میشن و ...
پینوشت:
1. این داستان واقعی است. فکر نکنیا دروغ میگم تو همین تهران خودمون شاهدش بودم !!! و هزاران نفر از این دست هستن ... یادت باشه اگر دکتر شدی، دو و هفتصد برای یه عمل ساده از مریضت نگیری.
2. وبلاگم جاییه برای گفتن حرف دلم، دردهام، دردهای جامعه.
3. راستی ... فرق آرزو کوچولو با خانم پوپک گلدره چیه ؟ بابا عدالت، بابا بودجه بیت المال، بابا بیت المال ... عجب .
4. سلام یادم رفت؟ سلام !!
5. موسیقی وبلاگ تقدیم به آرزو و مادرش ...